شگفتا! وقتی بود نمی دیدم، وقتی می خواند نمی شنیدم، وقتی دیدم که نبود،وقتی شنیدم که نخواند، چه غم انگیز است وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می خواند و می نالد و می خوروشد تشنه ی آتش باشی و نه آب. چشمه که خوشکید، چشمه از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد وبه هوا رفت و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید، تو تشنه ی آب گردی ونه آتش و بعد، عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودنت می گداخت.
نوشته های دیگران()